دوستت دارم خاطره ها

ساخت وبلاگ

خیلی وقتها تصمیم گرفتم بیام و مثل گذشته بنویسم ، مثل سالهای گذشته که وبلاگ خاطره ها اینجوری خاک نگرفته بود ، خیلی وقتها به خودم گفتم ترانه بنویس بازم حرفهای دلتو بنویس بازم غم ها و شادی هاتو بنویس بازم با دخترات خاطره حرف بزن بازم دست رو موهای خاطره ات بکش و آرام کنار گوشش زمزمه کن بازم خاطرات ترانه برای خاطره تعریف کن بگو و حرف بزن ، چه شبهایی که قسم خوردم فردا اول صبح بیام و خاطره بغل کنم صورتشو ببوسم و بگم عزیز ترانه ببخش که این همه تنهات گذاشتم عشق ترانه ببخش که بهت بی مهر شدم خاطره روزهای خوشی من ببخش اگر رهات کردم ، چه روزهایی که با خودم عهد بستم صورت غبار گرفته ات پاک کنم عهد بستم هر روز بهت سر بزنم و هر روز بگم خاطره ها مامانترانه ببخش و ..........

اما انگار تو هم می دونستی مامان ترانه ات دیگه دستش به نوشتن نمیره انگار می دونستی وقتی دل مامان ترانه گرفته چطور می تونه به تو امید بده و می دونستی و دم نزدی و هیچ وقت گله نکردی .

هر بار اومدم بنویسم آنقدر غم بود که دستم به نوشتن نرفت انگار تو این دنیا غم تمامی نداره .

+ نوشته شده در شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶ساعت 1:41 توسط ترانه |
خاطره ها...
ما را در سایت خاطره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmemento6 بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:14