نمیدونم باید خوشحالم باشم یا ناراحت که ایران نیستم ، زمانی ناراحت بودم و دلم برای شهرم برای خاکم برای خاطراتم تنگ میشد ، اما چند وقتی هست که می ترسم ، می ترسم از زمانی که خوشحال باشم از اینکه ایران نیستم ، خوشحال باشم که ایران نیستم تا صبح را با خبرهای بد به شب برسانم .
گاهی می گم بهتر که نیستم که هر روز خبرهای سیاه بشنوم اما در آخر باز دلم می گیره برای خاکم که این روزها چقدر افسرده و خسته است از تلخ و سیاهی های زمانه .
دلم برایت تنگ شده حتی برای بخش حوادثت ...
خاطره ها...برچسب : حوادثت, نویسنده : bmemento6 بازدید : 124