این روزها هر بار نت را باز کردم صفحه تلگرام نگاه کردم سیاهی دیدم و خبر بد ، انگار این موبایل این جغد شوم سیاه جز غم و ماتم چیزی ندارد ، پوستم کلفت شده از شنیدن رفتن از خبر غم و ماتم ، از دیدن صحنه های دردناک بچه های سوریه از دیدن غم غرق شدن هم وطن در رودخانه .
آری زمانه ، پوستمان کلف شده گویی بغض هم نشین همیشگی ما شده ، گویی صبح ما شب نمیشود مگر غم ببینیم و سوگ بشنویم .
عارف هم پر کشید ، بلدالملک پدر سوخته هم پر کشید بلدالمک طناز که سالها با او غم را فراموش کردیم و با او خندیدم .
عارف عزیزم همشهری عزیزم خانه جدید مبارک می دانم بهشت جای تو است ( ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی چه توفیق از این بهتر که خلق را بخندانی )
براگی نازارم براگی عزیزم مال نو مبارک بوود